سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عقاب جور گشاده است بال بر همه شهر - کمان گوشه نشینیّ و تیر آهی نیست
عدو چو تیغ کشد من سپر بیندازم - که تیر ما به جز از ناله‌ای و آهی نیست
چنین که از همه سو دام راه می‌بینم - به از حمایت زلفش مرا پناهی نیست

(حافظ)

***

چه اوضاع غریبی است! جور شهر را در بر گرفته اما از یکی از گوشه نشینان آهی هم بر نمی‌خیزد.

منِ بی پناه در برابر تیغ دشمن جز سپر گرفتن چه می‌توانم بکنم؟1 مگر تیغی به جز آه و ناله در برم مانده؟ پس کجاست آن تیغ ذوالفقار؟

راه که پیدا نیست؛ همه چاه است. در این دامگه همان به که خود را به دام زلف یار بسپارم.

***

یارا، چه‌قدر تنهایم. مدت‌ها بود این چنین احساس تنهایی نکرده بودم. در میان طغیان ظلم و جهل سرگشته و بی کسم. یاد آن بزرگت می‌افتم که معروف است برای گریه کردن، دور از انظار و سر در چاه می‌گریست. این شیعه‌ی کوچکش را ببین که حتی رمق گریستن هم برایش نمانده.

شگفتا که از یک ذره شعور، یک ذره ادراک، یک ذره احساس، یک ذره منطق، یک ذره عقل، یک ذره آن‌چه به انسان بودن انسان مربوط است، شگفتا که از هیچ یک خبری نیست.

چه‌قدر تنهایم، یارا. همه به روی من فقط می‌خندند. تلویزیون را باز می‌کنم، همه می‌خندند. در کوچه و خیابان قدم می‌زنم، رهگذران فقط می‌خندند. به وبلاگ‌ها سر می‌زنم ... این بار بدتر از همه ... وبلاگ نویس‌ها همه با اظهار فضل می‌خندند.

چه فاجعه‌ایست! چه اوضاع غریبی است! این بنده‌ی تنها را ... این بنده‌ی تنهای تنهای تنها را ... پناه بده.

 

1 این پاورقی در اوایل سال 99 اضافه شده. منظور از "سپر انداختن" در این بیت تسلیم شدن است که من در موقع نگاشتن از آن بی اطلاع بودم. هر چند به این نتیجه رسیده‌ام کل بیت ساختگی است و به شعر اصلی حافظ اضافه شده.


نوشته شده در  پنج شنبه 93/6/6ساعت  2:39 صبح  توسط ع. افگار 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
انکار واقعیت
تغییر صدا
سیاست قدیمی
درندگی
فهمیدگی
[عناوین آرشیوشده]